هیچوقت...
هیچوقت پا رو خاطرات کسی نذار.
گرچه خاطره أند.
ولی حرمتشان از خیلی بیشتر است..
.
امان از خاطره ای که در خوابت بیاید!
صبحت را شب میکند
خدایا...
مشود به خوابم بیایی؟
دلم از واقعیت هایت پر از...
در رویایم بیا
بیا و بگو که همه چیز درست خواهد شد...
هر شب منتظرتم
نزدیک ترین رفیق بهت اونیه که از دورترین فاصله همیشه به یادته!
صحبت از فاصله نیست صحبت از مهر و وفاست!
شاید این فاصله ها محک عاطفه هاست!
سلامتی آقا امام زمان صلوات.
اولین پستم رو تقدیم میکنم به آقامون.
خسته شدم...
این کلمه هاشروع بدبختیامونه.
قبول دارین وقتی میگیم خسته شدم واقعا انرژیمون ته میکشه، حتی اگه خالی بندی کرده باشیم.
حال اسراییل و عربستان چطوره؟
مچکرم ایرانی!
شاید همه آنچه در زندگی می خواهم را نداشته باشم اما آنقدر مورد لطف خدا هستم که همه آنچه نیاز دارم فراهم است. به همین خاطر شکرگزارم.
خدای من اگر تو دست مرا بگیری هیچکس مرا دست کم نمی گیرد.
خاطراتی از بچه ها در جنگ
مخمان تاب برداشت، از بس كه اين بچه التماس و گريه كرد. فرستادمش گردان مخابرات تا بيسيمچي بشود. وقتي برگشت بيسيمچي خودم شد. ديگر حرف نميزد. يك شب توي عمليات كه آتش دشمن زياد شد، همه پناه گرفتند و خوابيدند زمين. يك لحظه او را ديدم كه بيسيم روي كولش نيست. فكر كردم از ترس آنرا انداخته زمين. زدم توي سرش و گفتم: «بچه بيسيم كو؟» با دست زير بدنش را نشان داد و گفت: «اگه من تركش بخورم يكي ديگه بيسيم رو برميداره، ولي اگر بيسيم تركش بخوره عمليات خراب ميشه.» مخم باز داشت تاب برميداشت.
خاطراتی از بچه ها در جنگ
عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچههاي يك روستا بودند. فرماندهشان كه يك سپاهي بود از اهالي همان روستا، شهيد شد. همهشان پكر بودند. ميگفتند شرمشان ميشود بدون حسن برگردند روستايشان.
همان شب بچهها را براي مأموريت ديگري فرستادند خط. هيچ كدامشان برنگشتند. ديگر شرمندهي اهالي روستايشان نميشدند.
بغض كرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمي بشود آه و ناله ميكند و عمليات را لو ميدهد.»
شايد هم حق داشتند. نه اروند با كسي شوخي داشت، نه عراقيها. اگر عمليات لو ميرفت، غواصها - كه فقط يك چاقو داشتند - قتل عام ميشدند. فرمانده كه بغضش را ديد و اشتياقش را، موافقت كرد.
* * *
بغض كرده بود. توي گل و لاي كنار اروند، در ساحل فاو دراز كشيده بود. جفت پاهايش زودتر از خودش رفته بودند. يا كوسه برده بود يا خمپاره. دهانش را هم پر از گِل كرده بود كه عمليات را لو ندهد.
من در خيال تو ...
و تو در خيال من، هيچ يك در خيال ديگري نمي گنجيم ...
پاره ريسماني كه ما را به هم وصل مي كند ((عادت)) است!!!
فردانه!چندساعت بعد هم نه! چندثانیه دیگه هم نه!همین الان برای مادرت یه کاری بکن اگه زندست دستش روِِ ، اگه به اسمون رفته قبرش رو، اگه پیشت نیست یادش رو، اگه قهری چهره ش رو، اگه اشتی هستی پاش رو ببوس.
لایک نمیخوام اما یه لحظه هم مکث نکنید وانجام بدید.(حالااگه خواستی لایکم بزن)^ـ^
هنوز هم نفس یک گرگ پیر می ارزد به صد شغال امروزی......
زنده باد رفیقان قدیم
چه کسی میگوید گرانی است اینجا...دوره ی ارزانی است...شرافت ارزان، تن عریان ارزان و دروغ از همه ارزان تر... آبرو قیمت یک تکه ی نان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان...
وقتی از کسی عصبی هستی به خوبی هایی که به تو کرده فکر کن.